باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید