شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها