پیرمرد مهربان، مثل ابرها رها
زنده است همچنان، زنده است بین ما
الا ای چشمۀ نور خدا در خاکِ ظلمانی
زمین با نور اخلاق تو میگردد چراغانی
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما
راه گم بود، اگر نام و نشان تو نبود
اگر آن دیدهٔ بر ما نگران تو نبود