شبی که بر سر نی آفتاب دیدن داشت
حدیث دربهدریهای من شنیدن داشت
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
آن سو، همه برق نیزه و جوشن بود
این سو، دلی از فروغ حق روشن بود