چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد