از بستر بیماری خود پا شدنی نیست
بی لطف شما، شهر مداوا شدنی نیست
یکی اینسان، یکی اینگونه باید
که شام و کوفه را رسوا نماید
شبیه کوه پابرجایم و چون رود سیّالم
به سویت میدوم با کودکانی که به دنبالم
در شهر مرا غیر شما کار و کسی نیست
فریاد اگر هم بکشم دادرسی نیست