مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب