ﺁﺗﺶ، ﮔﻠﻮﻟﻪ، ﺳﻨﮓ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ
ﺟﺎﯼ ﻗﻠﻢ، ﺗﻔﻨﮓ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
ای خنجرِ آب دیده، ما تشنۀ کارزاریم
لببسته زخمیم اما در خنده، خونگریه داریم
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
دمید گرد و غبار سپاهیان سحر
گرفت قلعۀ شب را طلیعۀ لشکر