بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
عشق فهمید که جان چیست دل و جانش نیست
سرخوش آنکس که در این ره سروسامانش نیست
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند