هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند