تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
این زن کسی را ندارد تا سوگواری بیاید؟
یک گوشه اشکی بریزد یا از کناری بیاید؟
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند