این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر