قدم قدم همهجا آمدم به دنبالت
نبودهام نفسی بیخبر از احوالت
تو سرزمین مقدس تو باصفا بودی
تو جلوهگاه مقامات انبیا بودی
میزبان تو میشود ملکوت؟
یا ملائک در آستان تواند؟
از چشمهای تارمان اشک است جاری
ای آسمان حق داری اینگونه بباری
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
غمگین مباش ای همنفس که همدمی نیست
عشق علی در سینهات جرم کمی نیست