فراتر است، از ادراک ما حقیقت ذاتش
کسی که آینۀ ذات کبریاست صفاتش
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
«اَلا یا اَیها السّاقی اَدِر کأسا و ناوِلها»
که درد عشق را هرگز نمیفهمند عاقلها
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم
به باران زلال چشمهایم اقتدا کردم