ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها