ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر