چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
توفیق اگر دلیل راهت باشد
یا پند دهندهای گواهت باشد
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
با خلق اگرچه زندگی شیرین است
ای دوست! طریق سربلندی این است
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
در بادیه، گام تا خداوند بزن
خود را به رضای دوست، پیوند بزن
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟
از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی