شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود در اضطراب آوردهام
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است