شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

بهشت هفتم

باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند

دل می‌کنم از آن‌که دل از تو بریده است
دل می‌دهم به دست تو تا بی‌دلم کنند

امشب کمیت شعرم اگر لنگ می‌زند
فردا به لطف چشم شما دعبلم کنند

ایمان راستین هزاران رسول را
آمیخته اگر که در آب و گلم کنند،

شاید خدا بخواهد و با گوشه‌چشمتان
بر رتبۀ غلامی‌تان نائلم کنند

وقتی سرشت آب و گلم را ازل خدا
بر آن نوشت رعیت سلطان ارتضی


در هشتمین دمی که خدا بر زمین دمید
بوی بهشت هفتم او ناگهان وزید

از شش‌جهت نسیم خبر داد و بعد از آن
از پنجره صدای اذان خدا رسید

چار عنصر از ولادت او جان گرفته‌اند
یعنی زمین به یمن وجودش نفس کشید

از نسل سومین گل سرخ خدا حسین
ایران گرفت بوی دو آلالۀ سپید

از هشت بی‌خود این همه پایین نیامدم
یک حرف بیشتر چه کسی از خدا شنید

توحید، حرف محوری دین انبیاست
شرط رضا به حکم «أنا من شروطها»ست


از برکتت نبود اگر، نان نداشتیم
باران نبود غیر بیابان نداشتیم

سوگند بر تو ای سر و سامان زندگی
بی‌تو نه سر که این همه سامان نداشتیم

این حوزه‌ها نفس به هوای تو می‌کشند
لطفت اگر نبود، مسلمان نداشتیم

ای آرزوی هر سفر دل! از ابتدا
ما قبله‌ای به غیر خراسان نداشتیم

ما رعیت ری‌ایم که سلطان به جز رضا
ارباب جز حسین در ایران نداشتیم

خون حسین در رگ و در ریشۀ من است
علم رضا معلم اندیشۀ من است


چشم امید بر در لطف تو بسته است
هر زائری که گوشۀ صحنت نشسته است

بارانی است حال و هوای دو دیده‌ام
اینجا همیشه کاسۀ چشمم شکسته است

از باب جبرئیل به پابوست آمدن
از آسمان‌رسیده و رسمی خجسته است

آن پیرمرد تشنه در آن گوشۀ حرم
از راه دور آمده و سخت خسته است

با صد امید حاجت این‌بار خویش را
با پارچه به پنجره فولاد بسته است

وا شد گره ز پارچه، حاجت روا شده‌ست
یعنی که زائر حرم کربلا شده‌ست


با یاد خاطرات سفر با عشیره‌ام
بر عکس یادگاری با صحن، خیره‌ام

از بس دلم شکسته برای زیارتت
با اشک شوق گرم وضوی جبیره‌ام

یاد غروب‌های زیارت هنوز هم
گاهی پی دو جرعۀ جامع کبیره‌ام

«یا قادة الهداة و یا سادة الولاة»
«مستبصرٌ بشأنکم» این است سیره‌ام

فرموده‌اید «فعلکم الخیر» یا رضا
ای هشتمین «کلامکم النور»، تیره‌ام

از بس گناه دور و برم را گرفته است
چون تک‌درخت خشک میان جزیره‌ام

ما هم شنیده‌ایم که فرموده‌ای شما
هستم در انتظار ظهور نبیره‌ام

دعبل کجاست تا بنویسد در این فراز
عجل علی ظهورک یا فارس الحجاز