پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
در قاب عکست میتواند جان بگیرد
این عشق پابرجاست تا تاوان بگیرد
این عطر دلانگیز که از راه رسیده
بخشیده طراوات به دل و نور به دیده
گفتند از صلح، گفتند جنگ افتخاری ندارد
گفتند این نسلِ تردید با جنگ کاری ندارد
آرامش موّاج دریا چشمهایش
دور از تعلقهای دنیا چشمهایش
در عشق، رواست جاننثاری کردن
حق را باید، همیشه یاری کردن
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند