چون او کسی به راه وفا یاوری نکرد
خون جگر نخورد و پیامآوری نکرد
اینجا که بال چلچله را سنگ میزنند
ماهِ اسیر سلسله را سنگ میزنند
من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم
آیینه جر حسین، برابر نداشتم
هر دل که سوز عشق تکانش نمیدهد
حق در حریم قرب، مکانش نمیدهد
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
ما را که غیر داغ غمت برجبین نبود
نگذشت لحظهای که دل ما غمین نبود
ای ماه من که چشم و چراغ نبوتی
ریحانهٔ بهشتی باغ نبوتی