چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد