در سوگ نشستهایم با رختِ امید
جاری شده در رگ رگِ ما خونِ شهید
بعید نیست غمت همچنان شهید بگیرد
بگیرد و همه جا باز بوی عید بگیرد
شهادت را به نام کوچکش هر شب صدا کردی
تو که هر روز و هر جا زندگیهایی بنا کردی
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد