زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد