دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد