ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد