اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
خدایا رحمتی در کار من کن
به لطف خود هدایت یار من کن
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد