الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد