گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای