تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟