شنیده بود شهادت طنین گامت را
چه خوب داد خدا پاسخ سلامت را
سبزپوشا با خودت بخت سپید آوردهای
گل به گل هر جا بهاری نو پدید آوردهای
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
خم کرد پشت زمین را، ناگاه داغ گرانت!
هفت آسمان گریه کردند، بر تربت بینشانت!
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت
درود ای رودها در حسرت لبهای عطشانت
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟