شکوهمند شهیدی که از نماز بگوید
به مُهر سجدۀ خونین هزار راز بگوید
حماسه بی زن و زن بی حماسه بیمعناست
که مرد بی مدد عشق در جهان تنهاست
باز جنگی نابرابر در برابر داشتند
دست امّا از سر چادر مگر برداشتند؟
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
به سوگ نخلهای بیسرت گیسو پریشانم
شبیه خانههای خستهات در خویش ویرانم
شهر آزاد شد اما تو نبودی که ببینی
دلمان شاد شد اما تو نبودی که ببینی
تشنهست شبیه ماهی بیدریا
یا آهوی پابسته میان صحرا
شاید که برای تعزیت میآید
تشییع تو را به تسلیت میآید