علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی
آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا