علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
سوختی آتش گرفت از سوز آهت عالمی
آه بین خانۀ خود هم نداری محرمی
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری