تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
شبیه کوه پابرجایم و چون رود سیّالم
به سویت میدوم با کودکانی که به دنبالم
اجل چون سایهای دور و برش بود
و شمشیر بلا روی سرش بود