گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
الا ای چشمۀ نور خدا در خاکِ ظلمانی
زمین با نور اخلاق تو میگردد چراغانی
مهر خوبان دل و دین از همه بیپروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم