همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند