روز تشییع پیکر پاکش
همه جا غرق در تلاطم بود
همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
گردباد است که سنجیده جلو میآید
به پراکندن جمع من و تو میآید
از دید ما هر چند مشتی استخوان هستید
خونید و در رگهای این دنیا روان هستید