صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست