فاطمه مادر حسین و حسن
گله کرد از وصال شیرازی
هستی ما چو پلک وا میکرد
به حضور تو التجا میکرد
باصفاتر ز بانگِ چلچلهای
عاشقِ واصلی و یكدلهای
کاروان، کاروان شورآور
کاروان، اشتیاق، سرتاسر
الغرض! فیض خاص گشت تمام
سهم ما باز، فیض عام شده است
روزههایم اگرچه معیوب است
رمضان است و حال من خوب است