بر روی دوشت کیسه کیسه کهکشان بود
منظومههایی مملو از خرما و نان بود
بر شاهراه آسمان پا میگذارم
این کفشها دیگر نمیآید به کارم
از بدر، از خیبر علی را میشناسند
یاران پیغمبر علی را میشناسند
«یا صاحبی فی وحدتی» یاور ندارم
با تو ولی باکی از این لشکر ندارم