خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود