میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود