میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود