آیینه، اشکِ کودکان؛ قرآن، علیاصغر
ای مشک! در سینه نمیگنجد دلم دیگر
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود