گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
بهارا! حال زارم را بگویم؟
دل بی برگ و بارم را بگویم؟
زینب اگر نبود حدیث وفا نبود
با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
حق روز ازل کل نِعَم را به علی داد
بین حکما حُکمِ حَکَم را به علی داد
غصه آوردهام، غم آوردم
باز شرمندهام کم آوردم
در مأذنه گلبانگ اذان پیدا شد
آثار بهار بیخزان پیدا شد
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم