میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم