گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
بهارا! حال زارم را بگویم؟
دل بی برگ و بارم را بگویم؟
سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
غصه آوردهام، غم آوردم
باز شرمندهام کم آوردم
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
بیهوده مکن شکایت از کار جهان
اسرار نمیشوند همواره عیان
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
قلبی که در آن، نور خدا خواهد بود
در راه یقین، قبلهنما خواهد بود
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
در ماه خدا که فصل ایمان باشد
باید دل عاشقان، گلافشان باشد
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم