به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا دردِ این جهان باشد
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان وصل را نالان مکن...
ای خفته شب تیره هنگام دعا آمد
وی نفس جفا پیشه هنگام وفا آمد
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو
زره پوشیده از قنداقه، بیشمشیر میآید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر میآید
روزها فكر من این است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خویشتنم