وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد